داستان کوتاه

ساخت وبلاگ
یکی بود یکی نبود الیاس پسر نه ساله ایی بود که همیشه یه بالش می انداخت زیر سرش جلوی تلوزیون دراز می کشید..................... علاقه به درس نداشت..................... دوست داشت مجری تلوزیون بشه........................ اما برای مجری بودن هم باید درس اش را ادامه می داد............................................ از نه سالگی تا بیست و چند سالگی؟.................... اما مثل اینکه واقعا  دوست نداشت درس بخواند................... گذشت.............................6 سال گذشت............................................. ...................................................................................... پدرش هم هیچ کمکی بهش نمی کرد................................ مدرک سیکل با معدل 10/5 خوبه ......................راحت شد............................................. مثل اینکه بیست و چند ساله شده بود.................................. دیگه به مجری شدن هم فکر نمی کرد............................................................ رفت و شاگرد یه مکانیکی شد.................................................. داستان کوتاه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : الیاس حضرتی,الیاس,الیاس محمودی,الیاس علوی,الیاس نادران,الیاس کانتی,الیاس گهمن,الیاس شهنا,الیاس ایسار,الیاس علوی ویکی پدیا, نویسنده : shortstoreya بازدید : 155 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 1:21

امیدی برای کبو تر  شدن انتهای یک قمری بود که از کنار قدم من  پرواز نمی کرد.

لا لا لا لا را آواز ساختن  شد لابراتور    لا لا لا لا    برا تو      ق.

می گویند زیاده هایی که می خواهی   وقتش  آینده است  گفتم  زیاده خواهی نیست   ریاضی خواهی ست.

درعمق  تاریکی   زنی به  نام ستاره نترسید   مهتاب و شبنم  دیگری را  خواهر بزاید.

 

   

ا

 

داستان کوتاه...
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : ایده هایی برای جشن تولد بزرگسالان,ایده هایی برای جشن تولد,ایده هایی برای سفره هفت سین,ایده هایی برای شب یلدا,ایده هایی برای ولنتاین,ایده هایی برای سالگرد ازدواج,ایده هایی برای کسب و کار,ایده هایی برای تولد,ایده هایی برای اختراع,ایده هایی برای سورپرایز تولد, نویسنده : shortstoreya بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 1:21

یکی بود یکی نبود
گل غصه گلدان ندارد از نبودن شیشه ی شفاف دور خودش شکایت دارد.
مریم  را هرس کردند گفت مشاطه خطا انگیزد.
دیدارها میسر نشود تا امکان ها وجود یابد.
انگیزه جرم خودخواهی است نه خودشیفتگی.

داستان کوتاه...
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : ایده هایی برای جشن تولد بزرگسالان,ایده هایی برای جشن تولد,ایده هایی برای سفره هفت سین,ایده هایی برای شب یلدا,ایده هایی برای ولنتاین,ایده هایی برای سالگرد ازدواج,ایده هایی برای کسب و کار,ایده هایی برای تولد,ایده هایی برای اختراع,ایده هایی برای سورپرایز تولد, نویسنده : shortstoreya بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت: 18:21

یکی بود یکی نبود رقیه  و ربابه  دو جاری بودند........ ظاهرا هیچ مشکلی  با هم نداشتن..................... رقیه دیپلم ردی بود و خانه دار............................ ربابه  دیپلم  داشت و خانه دار........................... به سر رقیه زد دیپلمش را بگیرد............................پسرش بزرگ شده بود....................... رقیه  با تلاش و شرکت در مدارس بزرگسالان  دیپلمش را گرفت............................... جو کلاسشون طوری بود که همه دوست داشتن دانشگاه رفتن را تجربه کنند................. رقیه هم  مثل هم کلاسی هایش  شروع به خواندن برای کنکور کرد............................. ..................................................گذشت رقیه  فوق دیپلم ..............رشته انسانی قبول شد.. داستان کوتاه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : جاری,جاری کیست,جاری حسود,جاری بدجنس,جاری شرکا,جاری به انگلیسی,جاریه مختار,جاری شرکا چیست,جاری شرکا در ترازنامه,جاری من, نویسنده : shortstoreya بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 17:35

یکی بود یکی نبود نازیلا محسنی  متخصص زیبایی و پوست بود.................. مجرد و چهل و دو ساله................... نازیلا آشپزی خوبی نداشت.............................. اما چون متخصص پوست و زیبایی بود......................نیازی به یادگرفتن خورشت قیمه و قرمه و .........نداشت............ همیشه غذاهای آب پز و سبزیجات خام را به سبک خودش درست می کرد.................. سالاد های ویژه با گوشت مرغ و گوسفند درست می کرد......................... از آنجا که متخصص زیبایی بود.....................ظاهری مناسب داشت.................................. و همیشه خواستگار داشت.......................................... ..............................................گذشت................................. قصد ازدواج هم داشت.... داستان کوتاه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : متخصص پوست,متخصص پوست اصفهان,متخصص پوست کرج,متخصص پوست به انگليسي,متخصص پوست خوب در تهران,متخصص پوست و مو تهران,متخصص پوست شیراز,متخصص پوست خوب در اصفهان,متخصص پوست مشهد,متخصص پوست وین, نویسنده : shortstoreya بازدید : 182 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 17:35

یکی بود یکی نبود

مزرعه  از عاقبت  به خیری تمساح های  خاکی  بذری نکاشته است.

گوشواره ی  تن پوش  گوشت را  به جز  در آینه  در جای دیگری نمی بینی.

همیشه به هوای غصه  ی هنوز   هنوز فکر نکرده است.

جانان  جهان  بی جام  رویت  از مکه  تا تهران  راضی  به دیدنت  هستم.

داستان کوتاه...
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : ایده هایی برای جشن تولد بزرگسالان,ایده هایی برای جشن تولد,ایده هایی برای سفره هفت سین,ایده هایی برای شب یلدا,ایده هایی برای ولنتاین,ایده هایی برای سالگرد ازدواج,ایده هایی برای کسب و کار,ایده هایی برای تولد,ایده هایی برای اختراع,ایده هایی برای سورپرایز تولد, نویسنده : shortstoreya بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 21:11

یکی  بود یکی نبود بابک  پسر دانشجوی دکترای  ادبیات انگلیسی بود...................مودب و درس خوان  به نظر همه  می رسید................. همیشه لباس  های کلاسیک می پوشید....................... معلم زبان هم بود...................همیشه کت و شلوار و لباس های رسمی  می پوشید............. حتی وقتی  به کوه پیمایی  و پیاده روی  می رفت.....لباس ساده می پوشید....................... خیلی دوست داشت تیشرت های رنگی  و شلوار های  جین و مدل دار بپوشد.................کسی هم مانعش نبود............................ اما نمی توانست..................... ................................... گذشت.................................................. بابک  با یه دختر ی به نام  سحر آشنا شد.................سحر ه داستان کوتاه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : تی زارا,تی مردانه زارا,قیمت تی زارا,تی پسرانه زارا, نویسنده : shortstoreya بازدید : 186 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 5:12

یکی بود یکی نبود کتایون  دوست داشت   با اتوبوس مسافرتی سفر برود.................. پدر و مادرش و هم چنین همسرش   از سفر با اتوبوس  راضی نبودن........................................ می خواستندبا هواپیما  به مقصد برسن............................... خانواده تصمیم  داشت یه سفر به جنوب ایران داشته باشد...................... کتایون اصرار داشت  با اتوبوس بروند.........................اما آن ها  بلیط هواپیما را تهیه کرده بودند......... کتایون مجبور بود تنهایی با اتوبوس مسافرتی  به سفرش  برسد...................... هیچ کس به کتایون تعارف نمی کرد با آن ها برود........................................................البته همیشه همشون می دونستن      کتایون س داستان کوتاه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : اتوبوس مسافر بری,قیمت اتوبوس مسافر بری,دانلود اتوبوس مسافربری,دانلود بازی اتوبوس مسافربری,قیمت اتوبوس های مسافربری,بازی اتوبوس مسافر بری,انواع اتوبوس مسافر بری,اتوبوس های مسافر بری,قیمت اتوبوس مسافر بری اسکانیا,دانلود بازی اتوبوس مسافر بری اندروید, نویسنده : shortstoreya بازدید : 194 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 5:12

به اطلاع  دوستانی که وب داستان کوتاه را دنبال می کنند می رسانم  این وب برای مدتی غیر فعال می باشد.

با تشکر.

داستان کوتاه...
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : سلام,سلام دانلود,سلام عليكم,سلامتك,سلام دانك,سلامات,سلامتی,سلام بمبئی,سلامت,سلام صبح بخیر, نویسنده : shortstoreya بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 6:10

یکی بود یکی نبود رسول  طریق پور  مردی میانسال  در شهر چا بهار زندگی می کرد.................................... وضعیت  مالی  خوبی  داشت........................................ سه دختر داشت........................... دختر بزرگش لیدا  شوهرکرده بود و در اصفهان  زندگی می کرد............................... دختر دومش آرزو  رشته زیست شناسی  دانشگاه  در شهر تهران  قبول شده بود..................... باید می رفت تهران...........................رسول طریق پور  نمی توانست کار و زندگی اش  را ول کند................و برود تهران...............................از طرفی دخترش عاشق تهران بود................................... برایش سخت بود دخترش در تهران تنهایی زندگی کند............................... داستان کوتاه...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shortstoreya بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 8:25